تلنگر

زندگی زیباست ، زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست ، گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست ، ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست

تلنگر

زندگی زیباست ، زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست ، گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست ، ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست

معرفی کتاب

سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود . اما زخمی در پهلو دارم . زخمی که به دشنه ای تیز ، پدر ، برایم به یادگار گذاشته است . هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم .

پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو برابر هیچ کیکاووسی ، گردن کج نکنم و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده ، خوش تر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان ، زیرا درد است که مرد می زاید و زخم است که انسان می آفریند .

پدرم گفته است :

- قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست . پس زخم هایت را گرامی دار . زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد ، و هیچ نوشدارویی ، شگفت تر از عشق نیست . و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست . او که نامش خداوند است...

عرفان نظرآهاری
بخشی از روایت " پدر علیه السلام"
از کتاب " من هشتمین آن هفت نفرم "