اگر میدانستم این آخرین دقایقی است که تو را میبینم، به تو میگفتم «دوستت دارم» و
نمیپنداشتم تو خود این را میدانی.
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آنها علاقه
و نیاز داری. مراقبشان باش.
به خودت این فرصت را بده تا بگویی:
که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در
سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آنها کن.
فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت.
عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش نگیر
آب حیات است عشق در دل وجانش پذیر
هر که شود صید عشق ، کی شود او صید مرگ
چون سپرش مه بود کی رسدش زخم تیر
(مولوی )
با خودم فکر می کردم ، اگر انسان ها در انتخاب نوع مرگ شان اختیار داشتند ، چه نوع مرگی را برمی گزیدند ؟
به نظرم بیشتر مردم مرگی راحت و در خواب را انتخاب می کردند ؛ تا نفهمند چه اتفاقی در حال رخ دادن است !
شاید عده کمی هم مرگ بر اثر بیماری را انتخاب کنند ؛ به این دلیل که در مدتی که در بستر بیماری اند بستگان شان خود را برای مرگ شان آماده می کنند و شوکه نمی شوند !
اما من مرگ باشکوه را انتخاب می کنم ؛
زندگی هدیه ای است الهی و بسیار زیبا ، جاده ای یک طرفه ؛ پایان چنین رویدادی قطعا باید زیبا و شکوهنمد باشد ؛
زندگی همچون یک قطعه موسیقی یا یک رقص است ،
و باید زیبا و دلنشین به پایان برسد .
مرگ آخرین بازی هر کس در صحنه زندگی است .
این قانون حیات است .
شما چه نوع مرگی را می پسندید ؟
کلام قلمی است که به آن میتوان سرنوشت را رقم زد پس بدان چه میگویی و خوبترین را بگو تا خوبترینها بر تو واقع شود.
زندگی سراسر تکرار است ،
تکرار دلتنگی ها ، شکست ها و پیروزی ها ،
گاهی کسالت بار ،
گاهی تلخ ،
گاهی شیرین و شورانگیز ( قصه عشق )
شاید تنها تکرار در زندگی که همواره تازه و نو می باشد قصه تولد یک عشق است ،
عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوته سودا نهاد
براستی این عشق چیست ؟
عارفان گویند که عشق موهبتی الهی است که از جانب خدا به ما داده می شود !
جوانی نزد عارفی رفت تا براه طریقت رهنمونش شود ، عارف پرسید : عاشق شده ای ؟ جوان گفت : نه ، عارف جواب داد برو هر زمان عاشق شدی بیا که در این طریقت غیر عاشقان را راه نیست .
عشق آخرین آزمون پیر سمعان بود ، چرا که تنها عشق را تجربه نکرده بود .
عشق گذر از "من "است .
عشق گداخته شدن در کوره الهی است .