تلنگر

زندگی زیباست ، زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست ، گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست ، ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست

تلنگر

زندگی زیباست ، زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست ، گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست ، ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست

زندگی

زندگی نه " رسیدن " که همان " شدن است .

" رسیدن " ی شاید در کار نباشد ، قافله را هدف قرار می دهی تا حرکت کنی و از پا نایستی و گرنه به قله هم که برسی باز باید حرکت کنی و مجال توقف دایم نیست .

قصه مردی که لب نداشت

شجاعت آن نیست که از آدمهای شجاع تقلید کنی،
بلکه آن است که به شیوه خود زندگی کنی
و بهای آن را نیز بپردازی.

حتی اگر بهای به شیوه خود زیستن ،خود زندگی باشد،باز ارزش آن را دارد.
زیرا در چنین شیوه ی زیستن است که روح به دنیا می آید .

هنگامی که کسی آماده است تا برای چیزی بمیرد،همین آمادگی و شور اوست که اورا دوباره متولد میکند.
اگردراین آمادگی رنجی نهفته است،رنج زایمان است.

به شیوه ی خویش زیستن،شجاعت میخواهد ،دل و جرات میخواهد.
به شیوه خود زندگی کن؛
شبیه خودت باش و بس.

نگران عوام نصیحت گو مباش .
زندگی خودرا ترسیم کن.
از روی نقش کهنه ی دیگران نقاشی نکن.
خلاق باش.

اگرهم در شیوه خود بر خطا باشی ،
بهتر ازآن است که دیگران به جای تو زندگی کنند
و تو بر ثواب باشی .

زیرا کسی که به شیوه ی دیگران زندگی میکند
و بر صواب است
زندگی را به بطالت میگذارند.

کسی که به شیوه ی خود زندگی میکند،و بر خطاست،
بلاخره دیر یا زود از خطای خویش درس خواهد گرفت.
او خطای خویش را دستمایه ی تجربه ای تازه خواهد کرد و با تجربه های خویشتن ،خواهد بالید . . .

.


یک روز خوب


تا حالا شده یک روز بدون دلیل خاصی روز خوبی براتون باشه !

بعضی روزها ، اساسا روزهای خوبی اند ؛

از صبح که بیدار می شیم حال خوبی داریم ؛

صبحانه بهمون می چسبه ،

دمای هوا به نظر اندازه میاد ،

ناهار دلچسبه ،

مردم کوچه و بازار یک جورایی مهربون و دلنشین اند !

چرا ؟

آیا شب رو خوب خوابیدیم ؟

آیا حساب بانکی مون زیاد شده ؟

آیا ...؟

این گونه روزها بهترین روزهای زندگی اند و بهترین مجال برای پراکندن شادی و عشق به پیرامون مون ؛

یک فرصت خوب تا حال جهان رو خوب کنیم .

معرفی کتاب

سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود . اما زخمی در پهلو دارم . زخمی که به دشنه ای تیز ، پدر ، برایم به یادگار گذاشته است . هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم .

پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو برابر هیچ کیکاووسی ، گردن کج نکنم و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده ، خوش تر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان ، زیرا درد است که مرد می زاید و زخم است که انسان می آفریند .

پدرم گفته است :

- قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست . پس زخم هایت را گرامی دار . زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است ، تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد ، و هیچ نوشدارویی ، شگفت تر از عشق نیست . و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست . او که نامش خداوند است...

عرفان نظرآهاری
بخشی از روایت " پدر علیه السلام"
از کتاب " من هشتمین آن هفت نفرم "

آگاهی

"ذهن انسان بطور زیستی تمایل به بی خردی دارد "

چقدر به خوراک ذهنی خود اهمیت می دهیم ؟

آیا زباله های دیداری و شنیداری و فکری پیرامون خود را می شناسیم ؟

انسان موفق و خوشبخت کسی است که هر روز یک پرسش از خود کند و در پایان روز بتواند پاسخی برای پرسش خود بیابد .